این
روزها هشدار و اعلام خطر نسبت به اوضاع انفجاری جامعه از اطراف و اکناف
رژیم مدام به گوش میرسد، چه از جانب مجلس ارتجاع و چه از جانب رسانههای
حکومتی؛ نخستین سؤال این است این هشدارها را که معمولاً با فاشگوییهایی در
مورد شرایط اقتصادی ـ اجتماعی نیز همراه است، چگونه بایستی تعبیر کرد؟ آیا
اینها ناشی از کشمکشهای باندی است و مصرف سیاسی دارد یا واقعی است؟
برای پاسخ ضروری است، برخی از این هشدارها و ابراز وحشتها را که تنها در یک روز بهعمل آمده، از نظر بگذرانیم تا کم و کیف موضوع روشنتر شود. از جمله نمایندگان مجلس ارتجاع در جلسه علنی روز یکشنبه 25مرداد در این رابطه چنین گفتند:
ندیمی: «بیتردید بزرگترین مشکلی که امروز کشور را تهدید میکند، بیکاری است؛ 6میلیون بیکار!… ایهاالناس 6 میلیون بیکار!».
فلاحی باباجان: «مشکلات عمدهیی در کشور همه را نگران کرده است. طبق برآورد کارشناسان فقط 10 میلیون نفر در زندگی آرام و بدون اضطراب زندگی میکنند و 15میلیون نفر در فقر مالی شدید و بقیه در مرحله سختی (هستند) که اگر مدیریت بهدرستی در یارانهها انجام نگیرد، آنها نیز جزو 15میلیون بعدی خواهند بود».
عبدالرضا مصری: «جوانهای ما مثل گل دارند در عنفوان جوانی پر پر میشوند، هیچکس یک استراتژی اشتغال در کشور تعریف نمیکند… هیچ آیندهیی برای جوانان ما نیست؛ متأسفانه این بدتر از هزاران تحریم است…».
روزنامه حکومتی شهروند ـ ۲۵/۵/۹۵: «فقط 10درصد ایرانیها میوه و سبزی کافی میخورند، کیفیت غذای مردم هر 5سال افت میکند».
رسالت ـ ۲۵/۵/۹۵: «ابعاد شکلگیری فتنه بزرگ و موج سوم براندازی… در حال شکلگیری است ـ فشار سیاسی از بالا، فشار اجتماعی از پایین، حلقههای فتنه را بههم نزدیک میکند».
به نظر میرسد این هشدارها و ابراز وحشتها به قول ایادی رژیم، جنبه بهاصطلاح «سیاهنمایی» ندارد. قبل از هر چیز به این دلیل ساده که آنها را از جانب هر دو باند میشنویم و میبینیم. یک دلیل دیگر، عینیت و واقعیت اعتراضات اجتماعی است که بهرغم این همه سرکوب و این همه اعدام و توسل رژیم به وحشیانهترین شیوههای ایجاد رعب، مثل دست و پا بریدن، روز به روز گستردهتر و شدیدتر میشود.
البته هر باند سعی میکند گناه این وضعیت را به گردن باند دیگر بیندازد و با گرفتن ژست اپوزیسیون خود را در ببرد. باند رفسنجانی ـ روحانی دوران 8ساله احمدینژاد را برجسته میکنند، گویی که خودشان هیچ نقشی و هیچ منصبی در رژیم نداشتهاند.
باند ولیفقیه هم روی شکست همهجانبه دولت روحانی دست میگذارد و میگوید شما طی دو سالی که بر سر کار بودهاید، جز تخریب بیشتر در همه زمینهها چه گلی بهسر کشور زدهاید؟
کیهان خامنهای در یادداشت روز (۲۵/۵/۹۴) خود مینویسد: «آنها (دولت روحانی) خود بهتر از هر کسی میدانند که توهم بزرگ گشایش اقتصادی در اثر توافق هستهیی، کارکرد انتخاباتی داشت و اکنون در نیمه راه دولت، نه کارنامه مقبولی بهدست آمده، نه چشمانداز معقولی دیده میشود… آیا در عالم واقع، غربیها در صف و نوبت حضور و سرمایهگذاری در ایرانند؟! آیا باید این دروغ را باور کنیم؟!».
واقعیت هم این است که دولت روحانی هیچ خط و برنامه مشخصی جز آویختن به سرمایهداری غرب ندارد که آن هم سراب است. واقعیت چنان که جواد منصوری از مهرههای باند خامنهای در وزارتخارجه یک بار در تلویزیون رژیم گفت، اگر از آسمان ایران طلا هم ببارد هیچ مشکلی حل نمیشود. چرا که بحرانها تماماً منشأ سیاسی دارند، یعنی ناشی از حاکمیت استبداد سیاه ولایتفقیه است. حاکمیتی که علاوه بر بیکفایتی و عقبماندگی مفرط، به طرز غیرقابل تصوری، فاسد و چپاولگر است.
اما آنچه ایادی رژیم را چنین وحشتزده کرده، ناشی از این است که جامعه ایران اکنون به این آگاهی رسیده و عمیقاً بر این باور است که تا وقتی ولایتفقیه بر این میهن حاکم است، چه توافق هستهیی بشود چه نشود، چه تحریمها لغو شود، چه ادامه پیدا کند، چه رابطه با غرب و آمریکا برقرار بشود و چه نشود و… خلاصه هر تغییر متصور و نامتصور دیگر… هیچ تغییری در وضعیت آنها حاصل نخواهد شد. یک نمود این آگاهی، واکنش عموم مردم در قبال توافق هستهیی بود که گوشهیی از آن حتی در تلویزیون رژیم هم منعکس گردید. شاخص دیگر، همین حرکتهای فزاینده اعتراضی اقشار مختلف و مطالبه حقوقشان است. مردم عمیقاً و با تجربههای عینی، به این آگاهی رسیدهاند که مطلقاً نبایستی به این رژیم و وعدههایش اعتماد کنند و اتکایشان تنها بایستی به خودشان، به نیروی خودشان و اتحاد خودشان باشد؛ چون این رژیمی است که تنها زبان زور میفهمد و تنها با زور و با قهر انقلابی میشود از شرش خلاص شد و هنگامی که ملتی به این باور برسد، زنگهای پایان نظام حاکم به صدا درآمده است.
برای پاسخ ضروری است، برخی از این هشدارها و ابراز وحشتها را که تنها در یک روز بهعمل آمده، از نظر بگذرانیم تا کم و کیف موضوع روشنتر شود. از جمله نمایندگان مجلس ارتجاع در جلسه علنی روز یکشنبه 25مرداد در این رابطه چنین گفتند:
ندیمی: «بیتردید بزرگترین مشکلی که امروز کشور را تهدید میکند، بیکاری است؛ 6میلیون بیکار!… ایهاالناس 6 میلیون بیکار!».
فلاحی باباجان: «مشکلات عمدهیی در کشور همه را نگران کرده است. طبق برآورد کارشناسان فقط 10 میلیون نفر در زندگی آرام و بدون اضطراب زندگی میکنند و 15میلیون نفر در فقر مالی شدید و بقیه در مرحله سختی (هستند) که اگر مدیریت بهدرستی در یارانهها انجام نگیرد، آنها نیز جزو 15میلیون بعدی خواهند بود».
عبدالرضا مصری: «جوانهای ما مثل گل دارند در عنفوان جوانی پر پر میشوند، هیچکس یک استراتژی اشتغال در کشور تعریف نمیکند… هیچ آیندهیی برای جوانان ما نیست؛ متأسفانه این بدتر از هزاران تحریم است…».
روزنامه حکومتی شهروند ـ ۲۵/۵/۹۵: «فقط 10درصد ایرانیها میوه و سبزی کافی میخورند، کیفیت غذای مردم هر 5سال افت میکند».
رسالت ـ ۲۵/۵/۹۵: «ابعاد شکلگیری فتنه بزرگ و موج سوم براندازی… در حال شکلگیری است ـ فشار سیاسی از بالا، فشار اجتماعی از پایین، حلقههای فتنه را بههم نزدیک میکند».
به نظر میرسد این هشدارها و ابراز وحشتها به قول ایادی رژیم، جنبه بهاصطلاح «سیاهنمایی» ندارد. قبل از هر چیز به این دلیل ساده که آنها را از جانب هر دو باند میشنویم و میبینیم. یک دلیل دیگر، عینیت و واقعیت اعتراضات اجتماعی است که بهرغم این همه سرکوب و این همه اعدام و توسل رژیم به وحشیانهترین شیوههای ایجاد رعب، مثل دست و پا بریدن، روز به روز گستردهتر و شدیدتر میشود.
البته هر باند سعی میکند گناه این وضعیت را به گردن باند دیگر بیندازد و با گرفتن ژست اپوزیسیون خود را در ببرد. باند رفسنجانی ـ روحانی دوران 8ساله احمدینژاد را برجسته میکنند، گویی که خودشان هیچ نقشی و هیچ منصبی در رژیم نداشتهاند.
باند ولیفقیه هم روی شکست همهجانبه دولت روحانی دست میگذارد و میگوید شما طی دو سالی که بر سر کار بودهاید، جز تخریب بیشتر در همه زمینهها چه گلی بهسر کشور زدهاید؟
کیهان خامنهای در یادداشت روز (۲۵/۵/۹۴) خود مینویسد: «آنها (دولت روحانی) خود بهتر از هر کسی میدانند که توهم بزرگ گشایش اقتصادی در اثر توافق هستهیی، کارکرد انتخاباتی داشت و اکنون در نیمه راه دولت، نه کارنامه مقبولی بهدست آمده، نه چشمانداز معقولی دیده میشود… آیا در عالم واقع، غربیها در صف و نوبت حضور و سرمایهگذاری در ایرانند؟! آیا باید این دروغ را باور کنیم؟!».
واقعیت هم این است که دولت روحانی هیچ خط و برنامه مشخصی جز آویختن به سرمایهداری غرب ندارد که آن هم سراب است. واقعیت چنان که جواد منصوری از مهرههای باند خامنهای در وزارتخارجه یک بار در تلویزیون رژیم گفت، اگر از آسمان ایران طلا هم ببارد هیچ مشکلی حل نمیشود. چرا که بحرانها تماماً منشأ سیاسی دارند، یعنی ناشی از حاکمیت استبداد سیاه ولایتفقیه است. حاکمیتی که علاوه بر بیکفایتی و عقبماندگی مفرط، به طرز غیرقابل تصوری، فاسد و چپاولگر است.
اما آنچه ایادی رژیم را چنین وحشتزده کرده، ناشی از این است که جامعه ایران اکنون به این آگاهی رسیده و عمیقاً بر این باور است که تا وقتی ولایتفقیه بر این میهن حاکم است، چه توافق هستهیی بشود چه نشود، چه تحریمها لغو شود، چه ادامه پیدا کند، چه رابطه با غرب و آمریکا برقرار بشود و چه نشود و… خلاصه هر تغییر متصور و نامتصور دیگر… هیچ تغییری در وضعیت آنها حاصل نخواهد شد. یک نمود این آگاهی، واکنش عموم مردم در قبال توافق هستهیی بود که گوشهیی از آن حتی در تلویزیون رژیم هم منعکس گردید. شاخص دیگر، همین حرکتهای فزاینده اعتراضی اقشار مختلف و مطالبه حقوقشان است. مردم عمیقاً و با تجربههای عینی، به این آگاهی رسیدهاند که مطلقاً نبایستی به این رژیم و وعدههایش اعتماد کنند و اتکایشان تنها بایستی به خودشان، به نیروی خودشان و اتحاد خودشان باشد؛ چون این رژیمی است که تنها زبان زور میفهمد و تنها با زور و با قهر انقلابی میشود از شرش خلاص شد و هنگامی که ملتی به این باور برسد، زنگهای پایان نظام حاکم به صدا درآمده است.