رسم سى خرداد، توفان سرنگونى - سهيلا دشتى

اعدام غیرانسانی و غیرقانونی محمد ثلاث با توجه به پایه‌های لرزان حکومت ولایت‌فقیه قابل پیش‌بینی بود.
این اعدام دلیلی روشن بر واقعیت چند شعار محوری و اجتماعی دوران قیام است. از جمله «اصلاح‌طلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»، «مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای»، «رو به میهن ـ پشت به دشمن» و نهایتا شعارهای مردم کازرون «می‌کشم، می‌کشم ـ آنکه برادرم کشت»، «وای به روزی که مسلح شویم». پژواک این شعارها به بیت پوسیده ولایت رسیده و آنان با گوشت و پوست خودشان به واقعی بودن این خواسته‌ها اشراف دارند و می‌دانند که روزهایشان شمردنی است. شعارهای دوران قیام بلوغ سیاسی، اجتماعی خواسته‌های مردم را نشان می‌دهد. با توجه به بحران‌هایی لاعلاجی که رژیم در آن به سر می‌برد و جو انفجاری جامعه و گسترش نارضایتی‌های اجتماعی، به هیچ عنوان در توان سران حکومت نیست که در مورد مسئله‌ای عقب‌نشینی کنند و به حق گردن بگذارند. چه که در هیچ زمانی این کار را نکرده‌اند. اگر رژیم قرار بود به پایه‌های اخلاقی و انسانی احترام بگذارد، بنیانگذارش خمینی فتوای تجاوز به دختران

استراتژی سرنگونی، کانونهای شورشی و کهکشان مقاومت در پاریس - حسین یعقوبی

از فردای ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ که خمینی جلاد راه هر گونه زندگی مسالمت آمیز سیاسی را بر نیروهای انقلابی بست و تظاهرات مسالمت آمیز بیش از ۵۰۰ هزار تن از هواداران مجاهدین را به خاک و خون کشید و آنها را در مقابل انتخاب ناگزیر بین تن دادن به ذلت تسلیم و یا مقاومت با پرداخت سنگین ترین بها قرار داد، تردیدی وجود نداشت که سازمان مجاهدین راه دوم را برخواهد گزید، چرا که آنها پیشتر از آن از چنین بن بست هایی در شکنجه گاههای ساواک شاه به درخشان‌ترین شکل ممکن گذر کرده و نشان داده بودند که بر سر آرمان آزادی به هیچ عنوان اهل سازش و تسلیم نیستند.

وقتی آقازاده رضا پهلوی به اتحاد با آخوندها اقرار می کند - رضا شمس

شاه و شیخ در مقابل نیروهای مردمی و آزادیخواه ایرانی از دیر باز متحد وهم کاسه بوده و هستند.
این ادعا یک حقیقت تاریخی است نه یک نظریه سیاسی. اگر تاریخ ایران را ورقی بزنیم، این اتحاد را در دوره ساسانی بین روحانیون و دربار یعنی بین موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی برای سرکوب مزدکیان می بینیم. پس از آن در دوره صفویه، که اولین سلسله پادشاهی بعد از ساسانیان هستند که تقریبا بر بیشترین سرزمینهای بازمانده از آن دوران حکومت می کردند، باز این اتحاد بین شاهان صفوی و آخوندها را برای سرکوب هر آنکس که تفکری غیر آخوندی، که دین رسمی دربار محسوب می شد داشت را می بینیم. صفویان دربارشان را به مانند دوره ساسانیان سازماندهی کردند و آخوندهای شیعه که به لحاظ فرهنگی و روحیه بسیار شبیه به همان موبدان زرتشتی بودند را سازماندهی کرده و در کنار پادشاه نشاندند. بعد از صفویه در دوره مشروطه، اتحاد محمدعلی شاه قاجار و شیخ فضل الله نوری بر علیه آزادیخواهان مشروطه را داریم. کمی بعدتر اتحاد روحانیان قم را با رضا شاه داریم. رضا شاه با تایید آخوندهای قم سلسله پهلوی را بنیاد گذاشت. در سال ۱۳۳۲ هم اتحاد آخوندها به سرکردگی آخوند کاشانی و محمدرضا پهلوی را داریم که با کمک بیگانگان بر علیه دولت ملی مصدق کودتا کردند. پس از کودتا هم محمدرضا پهلوی را داریم که هرچند بشدت با روشنفکران و نیروهای ملی و چپ دشمنی می ورزید و آنها را سرکوب می کرد به آخوندها میدان می داد و با آنها مدارا می کرد. و اما امروز، ببینید آقا زاده بزرگ خاندان پهلوی، رضا پهلوی، به شبکه بلومبرگ آمریکایی چه می گوید:[مجاهدین در نزد بیشتر ایرانیان منفور هستند زیرا در جنگ ایران و عراق با پشتیبانی صدام به ایران حمله کردند. «من اصلا نمی‌توانم تصور کنم که ایرانیان این رفتار مجاهدین را در آن برهه ببخشند. اگر قرار باشند [باشد] مردم بین این رژیم و مجاهدین یکی را انتخاب کنند، به احتمال زیاد ملایان را ترجیح خواهند داد.»] (به نقل از کیهان لندن)

صدای ناقوس سرنگونی آخوندها از ویلپنت - نرگس غفارى

هر سال نزدیکیهای گردهمایی، میتینگ و یا کهکشان مقاومت در پاریس(۳۰ ژوئن) که می شود، چنان جنب و جوشی ایرانیان هوادار مقاومت را فرا می گیرد که گویی نوروز است و چنان پر انرژی که گویی بهاری دیگر از راه رسیده و وقت نو شدن است.
برگزاری گردهمایی سالانه مقاومت ایران که با شرکت بالای صدهزار ایرانی و نمایندگان و منتخبان پارلمانهای کشورهای مختلف، و شخصیتیهای سیاسی و فرهنگی برگزار می شود، کار ساده ای نیست. در نظر بگیرید که صد هزار نفر با سلایق مختلف از راههای دور و نزدیک به ویلپنت می روند و آنهایی که با قطار و اتوبوس و اتومبیل شخصی خود را رسانده اند، خسته، اما مصمم از راه می رسند، مخصوصا شرایط آنهایی که با فرزندان خود به این برنامه می روند را هم باید اضافه کرد. حتما موافقید که حل کردن مسائل فردی این همه آدم، کاری بسیار مشکل است. 

سخن يك غير روشنفكر در مورد روشنفكران ميهنش - رحمان كريمى

روشنفکران یک طبقه اجتماعی نیستند بلکه برآمده از طبقات اند از فرودست ترین تا اشرافیت. بنابراین عنوان قشر روشنفکر به خود می گیرد. عمدتا روشنفکران برخاسته از طبقه متوسط اند و می دانیم که این طبقه در مصاف مبارزات سیاسی، ضعف و دل نگرانی های خاص خود را دارد که موجب دشواری کار جنبش ها می شود.
از زمان مشروطه معادل واژه «انتلکتوئل» منوَرالفکر بکاربرده شد یعنی فکر روشن شده (منوَر اسم یا صفت مفعولی ست که با اسم معنی فکر یک صفت مرکب را شامل شده است) وقتی کسی فکر روشن داشت لازم است که فکر دیگران را هم روشن کند. در این وظیفه منوَرالفکر(با واو مکسوره) به صورت فاعلی درمی آید. در زمان سلطنت رضاخان بود که فرهنگستان ایران یک سلسله معادل ها ساخت از جمله روشنفکر.

اعترافات ملاحسنی و رعایت حق تقدمها در ژوراسیک پارک آخوندی - کاظم مصطفوی

اعترافات ملاحسنی و رعایت حق تقدمها در ژوراسیک پارک آخوندی (به بهانه یک مرگ رجوع به یک نوشته قدیمی)
توضیح:‌ بالاخره ملاحسنی گوی سبقت را از «نمیرالمومینی» ربود و راهی آن دنیا شد. برای یافتن او در آن دنیا نباید زیاد نگران بود. حتما ور دست خمینی در اسفل السافلین جا خوش کرده است. وقتی خبر مرگ این آخوند پلید خمینی صفت را شنیدم یاد یکی از نوشته های قدیمی خودم درباره او افتاد که بیشتر نقل یک اعتراف تکان دهنده او است. اعترافی که تا حد زیادی شخصیت شقی و سفاک آخوندها را برملا می کند.