زندگینامه مجاهد شهید یونس قدرتی - کوچصفهان


تو در نماز عشق چه خوانده ای
که سالهاست بالاي دار رفتي و
اين شحنه هاي پير از کشته ات هنوز
پرهيز ميکنند
بنام اناني مينويسم که با خون خود صبح پيروزي را بشارت دادند ودرسحرگاهان با ايستادگي پاي تيرکان دار  نويد رهايي سردادند و بنام انسانيت درخشيدند و همچون اذرخشانی مقدس به مبارزهخویش بر نیاز جامعه و تاریخ پاسخی ضروری دادند .
بنام اناني مينويسم که هيچگاه منافع خود را بر منافع ديکران ترجيح ندادند وادادگي پيشه نکردند و در زندگي سياسي و اجتماعي خود شرافت شان را به زير سوال نبردند و در برابر ناملایمات سکوت نکردند  
همان کساني که خود را به دست تقدير سپردند از طوفان هاي سهمگين از سياه چال ها و شکنجه گاه هاي رژيم خميني کثيف عبور کردند و غريبانه و بي چشم داشت در پاکیها و خولص ها شناور گشتند و بیریا رفتند
 
اري سخنم با همانهاست که نام و ياد وطن را در دلهاي شان فشردند لحظه اي ان را از خود دور نساختند و فقط به ازادي مي انديشيدند تا لحظات مرگ و بدین گونه مشی برای ایندگان شدندکه اینک بر ماست در گذر     زمان و بر ورق تاریخ مبارزاتی میهن مان نام و ياد و حماسه ي  اين نسل بي نظير را زنده نگهداريم و جاودانه شان سازیم

یونس قدرتی ... فرزندي از گيلان زمين و مجاهدي سرفراز و وارسته
متولد 11 اذر 1342 دانش اموزي جسور که مبارزه اش را با قيام ضد سلطنتي سال 57 و با پيوستن به صفوف انقلابيون اغاز نمود  ودر راهپيماييها و پخش تراکت واخبار با دیگر دوستانش نقش فعال داشت پس ازسرنگونی رژیم شاه و با به سرقت بردن اهداف
قيام توسط رژيم خميني که همانا ازادي و برابري اجتماعي براي مردمش بود براي ادامه مبارزه  و تحقق اهدافش به مجاهدين پیوست و انچه در توانش بود در این راه دریغ نکرد .

در طول سالهاي 58 تا 60 يونس بارها در درگیريهاي خياباني هنگام فروش نشريه و در خاکسپاري شهيد قهرمان حسن فرحناک  و یا در راهپيمايي هاي قبل از سی خرداد مورد حمله و هجوم چماقداران رژیم ضد بشری خمینی قرار گرفت ولی ذره ای از عزم مبارزاتی اش کاسته نشد

بعد از سي خرداد سال 60 و اغاز سر فصل جديدي از مبارزه نوين مردم ايران او در کنار يارانش به مبارزه ی مسلحانه روی اورد و زندگي مخفي را شروع کرد در اذر ماه سال 60 هنگامی که پایگاه شان موردهجوم
قرار گرفت و ياران و همسنگرانش دستگير شدند يونس موفق به فرار شد . مدتي تنها در پي وصل به سازمان
به تهران رفت اما موفق به وصل نشد
در همان روز ها به شعر و قصه گويي پرداخت و شعرهاي زيادي نوشت کار کرد وبه عکاسي و فيلمبرداري روي اورد اما نتوانست دوام بیاورد او دائما به همرزمانش که در سیاهچالهای رژیم زير شکنجه هاي وحشيانه بودند و يا اعدام شده بودند مي انديشيد و نمي توانست انها را از یاد ببرد.

يونس با سعي و تلاش فراوان توانست مجددا به سازمان مجاهدين وصل شود و يک گروه عملياتي تشکيل دهند و شروع به فعاليت کند در پیامی  مینویسد "نمی دانید که  چقدر خوشحالم و سبکبالم  ، می خواهم  پرواز کنم ، پس از گذشت یک سال اینک یکبار دیگر در میدان  نبردم  ، من این ارامش را نه در سکون و جمود و وادادگی بلکه  در طوفانها بدست اورده ام این آرامش را به آسانی از دست نخواهم داد  ،نه از دست نخواهم داداو در اردیبهشت سال 64 در یک عملیات دستگیر و به شکنجه گاه عشرت اباد برده شد و پس از تحمل شکنجه هاي قرون وسطايي رژيم صفاک خميني به هشت سال زندان محکوم گرديد

يونس را در طي سه سال زندان از عشرت اباد به اوين , قزلحصار , گوهردشت , و مجددا به اوين منتقل کردند
وقتی او را در 11 خرداد 67 به اوین بردند طي نامه اي به خانواده اش نوشت  سر انجام پس از گذشتن از عشرت اباد و اوين و قزلحصار و گوهردشت  يک بار ديگر به اوين اورده شديم البته با تفاوت هاي بسيار او همچنين در ملاقات با خواهرش که خوشحال بود که برادرش هشت سال محکوم شده است  گفت اينها هيچ وقت ما را ازاد نميکنند .

سر انجام يونس در مرداد سال 67 در کنار 30 هزار تن از مجاهدان و مبارزان راه ازادي در سراسر میهن  در زندان اوين سربدار شد  اري براستي شهداي مجاهد ین با عشق به ازادي و با ايمان به راهبر پاکبازشان ,, مسعود ,, و پايداري شگرف او در عرصه مبارزه ايستادند و دلاورانه بر طنابهاي دار بوسه زدند و کسی جزء او نمیتواند وارث بحق خون شهیدان مان باشد .