روحانی
روز 28مرداد در جلسه با استانداران رژیم حمله تندی به باند ولیفقیه کرد و
شورای نگهبان را که یکی از مهمترین اهرمهای قدرت خامنهای است، بهعنوان
خم رنگرزی مورد تمسخر قرار داد؛ روز بعد هم در اجلاس روز مسجد در رژیم،
مساجد را که عمدتاً در تیول ولیفقیه ارتجاع است، مسجد ضرار نامید و گفت مساجد نباید پایگاه یک جناح باشد.
سؤالی که پیش میآید این است که تک و پاتکهای اخیر دو باند رژیم علیه یکدیگر و حرف رک و پوست کنده آنها با یکدیگر چیست؟ و پشت روحانی به کجا گرم است که دوباره حرفهای تند و طعنهآمیزش را از سر گرفته است؟
بنظر میرسد که جواب روشن باشد. روحانی پشتش به توافق اتمی گرم است و به صراحت حرفهای روحانی و رفسنجانی و ظریف و کلاً این باند این است که توافق هستهیی مخلوطی است از زهر و عسل، یا زهر و دارو، زهرش سهم ولیفقیه است و عسل و دارویش هم سهم ماست! وقتی که روحانی میگوید توافق «آغاز پیروزیهای همهجانبه و پیدرپی است»، معنی ساده و روشنش جامهای پیدرپی زهراست که این باند میخواهد به حلقوم ولیفقیه بریزد.
در واقع حرفشان این است که بر اثر توافق و برجام، ولیفقیه زهر خورده قدرتش را از دست داده و قدرتی که از او سلب شده، باید در اختیار ما قرار بگیرد، کما اینکه روحانی خیلی صریح میگوید که شورای نگهبان مجری نیست و تنها کارش نظارت است. مجری دولت است. در واقع روحانی جواب آخوند جنتی را داد که در نمایش جمعه اخیر گفت: بعضیها بهدنبال تسلیم کردن شورای نگهبان و قوه قضاییه هستند تا هر کسی را که خودشان میخواهند در انتخابات تأیید یا رد بکنند. جالب است که روحانی نه تنها این حرف را تکذیب نکرد، بلکه به نوعی تأیید هم کرد و گفت دولت مجری انتخابات است، نه شورای نگهبان!
البته این سؤال به ذهن میزند که از آنجا که به هرحال هژمونی دست ولیفقیه ارتجاع است، آیا امکان دارد خودش با اختیار خودش از اهرم اصلی اعمال هژمونیاش در انتخابات دست بردارد و آن را دو دستی تحویل باند رقیب بدهد
طبیعی است که جواب منفی است اما باید توجه داشت که بالاخره این یک جنگ و جدال واقعی است درست مثل یک جنگ نظامی که یک طرف حمله میکند تا اینکه موضع مورد نظر را از دست طرف مقابل خارج نماید، اگر هم نتواند لااقل طرف را به موضع دفاعی کشانده و وادار به قدری عقبنشینی میکند تا در یک جبهه دیگری بتواند پیشروی کند.
واقعیت این است که این جنگی است بر سر هژمونی که در خلأ صورت نمیگیرد بلکه در شرایطی است که یک طرف آن مردم ایران هستند و یک طرف دیگرش جامعه بینالمللی که هیچکدام بهخصوص مردم ایران ناظر نیستند
تأثیر این رویارویی روی جامعه بینالمللی یا بهطور مشخصتر سرمایهگذارهای غربی که رفسنجانی و روحانی تمام امید و آمال و آرزوی خودشان را به آن دوختهاند روشن است. آنها از این جنگ و جدال، بیثباتی رژیم را نتیجه میگیرند و حاضر نمیشوند سرمایههای خودشان را به خطر بیندازند، یا صرفاً میروند روی فروش کالاها یا اینکه در نهایت سرمایهگذاریهایشان را به زمینههای زود بازده و نه استراتژیک! محدود میکنند
در مورد آثار اجتماعی هم، این تک و پاتکها، شکاف باز میکند، یا شکافهای موجود در رژیم را عمیقتر میکند، شکافهایی که محصولش حرکتهای اعتراضی و عقبنشینی ناگزیر رژیم است، مثل عقبنشینی اخیر در برابر معلمان پیش دبستانی. طبعاً هر عقبنشینی در برابر مردم، برای دیکتاتوری آن هم از سیاهترین نوع آن که استبداد مذهبی ولایتفقیه است، مثل زهر، یا مثل جرقة آتش در انبار باروت میماند.
یکی از روزنامههای باند رفسنجانی ـ روحانی نوشته بود: اگر همین جوری پیش برود و دولت روحانی نتواند هیچ چیز مادی و ملموسی از بهبود وضعیت اقتصادی کف دست مردم بگذارد، ممکن است که با یک موج سهمگین افکار عمومی روبهرو بشود که حتی برگزاری انتخابات اسفند را هم زیر سؤال ببرد.
این روزنامه حالا یا به عمد یا غیرعمد، موضوع را خواسته بود محدود بکند به طبقه متوسط و آزادیهای فرعی، اما همین منطق، در مورد عموم مردم ایران صادق است! که بهشدت تحت فشارند، هم بهلحاظ سرکوب و هم بهلحاظ وضعیت اقتصادی. حرف این روزنامه با دو باند رژیم که کیهان خامنهای هم از آن نقل کرده، این است که آقا شما دو باند بر دهانه آتشفشان نشستهاید و یقه همدیگر را سر نمایش انتخابات گرفتهاید و غافلید از اینکه آتشفشانی در راه است که کل رژیم را به باد میدهد و ممکن است که اصلاً کار به نمایش انتخاباتی هم نرسد!
سؤالی که پیش میآید این است که تک و پاتکهای اخیر دو باند رژیم علیه یکدیگر و حرف رک و پوست کنده آنها با یکدیگر چیست؟ و پشت روحانی به کجا گرم است که دوباره حرفهای تند و طعنهآمیزش را از سر گرفته است؟
بنظر میرسد که جواب روشن باشد. روحانی پشتش به توافق اتمی گرم است و به صراحت حرفهای روحانی و رفسنجانی و ظریف و کلاً این باند این است که توافق هستهیی مخلوطی است از زهر و عسل، یا زهر و دارو، زهرش سهم ولیفقیه است و عسل و دارویش هم سهم ماست! وقتی که روحانی میگوید توافق «آغاز پیروزیهای همهجانبه و پیدرپی است»، معنی ساده و روشنش جامهای پیدرپی زهراست که این باند میخواهد به حلقوم ولیفقیه بریزد.
در واقع حرفشان این است که بر اثر توافق و برجام، ولیفقیه زهر خورده قدرتش را از دست داده و قدرتی که از او سلب شده، باید در اختیار ما قرار بگیرد، کما اینکه روحانی خیلی صریح میگوید که شورای نگهبان مجری نیست و تنها کارش نظارت است. مجری دولت است. در واقع روحانی جواب آخوند جنتی را داد که در نمایش جمعه اخیر گفت: بعضیها بهدنبال تسلیم کردن شورای نگهبان و قوه قضاییه هستند تا هر کسی را که خودشان میخواهند در انتخابات تأیید یا رد بکنند. جالب است که روحانی نه تنها این حرف را تکذیب نکرد، بلکه به نوعی تأیید هم کرد و گفت دولت مجری انتخابات است، نه شورای نگهبان!
البته این سؤال به ذهن میزند که از آنجا که به هرحال هژمونی دست ولیفقیه ارتجاع است، آیا امکان دارد خودش با اختیار خودش از اهرم اصلی اعمال هژمونیاش در انتخابات دست بردارد و آن را دو دستی تحویل باند رقیب بدهد
طبیعی است که جواب منفی است اما باید توجه داشت که بالاخره این یک جنگ و جدال واقعی است درست مثل یک جنگ نظامی که یک طرف حمله میکند تا اینکه موضع مورد نظر را از دست طرف مقابل خارج نماید، اگر هم نتواند لااقل طرف را به موضع دفاعی کشانده و وادار به قدری عقبنشینی میکند تا در یک جبهه دیگری بتواند پیشروی کند.
واقعیت این است که این جنگی است بر سر هژمونی که در خلأ صورت نمیگیرد بلکه در شرایطی است که یک طرف آن مردم ایران هستند و یک طرف دیگرش جامعه بینالمللی که هیچکدام بهخصوص مردم ایران ناظر نیستند
تأثیر این رویارویی روی جامعه بینالمللی یا بهطور مشخصتر سرمایهگذارهای غربی که رفسنجانی و روحانی تمام امید و آمال و آرزوی خودشان را به آن دوختهاند روشن است. آنها از این جنگ و جدال، بیثباتی رژیم را نتیجه میگیرند و حاضر نمیشوند سرمایههای خودشان را به خطر بیندازند، یا صرفاً میروند روی فروش کالاها یا اینکه در نهایت سرمایهگذاریهایشان را به زمینههای زود بازده و نه استراتژیک! محدود میکنند
در مورد آثار اجتماعی هم، این تک و پاتکها، شکاف باز میکند، یا شکافهای موجود در رژیم را عمیقتر میکند، شکافهایی که محصولش حرکتهای اعتراضی و عقبنشینی ناگزیر رژیم است، مثل عقبنشینی اخیر در برابر معلمان پیش دبستانی. طبعاً هر عقبنشینی در برابر مردم، برای دیکتاتوری آن هم از سیاهترین نوع آن که استبداد مذهبی ولایتفقیه است، مثل زهر، یا مثل جرقة آتش در انبار باروت میماند.
یکی از روزنامههای باند رفسنجانی ـ روحانی نوشته بود: اگر همین جوری پیش برود و دولت روحانی نتواند هیچ چیز مادی و ملموسی از بهبود وضعیت اقتصادی کف دست مردم بگذارد، ممکن است که با یک موج سهمگین افکار عمومی روبهرو بشود که حتی برگزاری انتخابات اسفند را هم زیر سؤال ببرد.
این روزنامه حالا یا به عمد یا غیرعمد، موضوع را خواسته بود محدود بکند به طبقه متوسط و آزادیهای فرعی، اما همین منطق، در مورد عموم مردم ایران صادق است! که بهشدت تحت فشارند، هم بهلحاظ سرکوب و هم بهلحاظ وضعیت اقتصادی. حرف این روزنامه با دو باند رژیم که کیهان خامنهای هم از آن نقل کرده، این است که آقا شما دو باند بر دهانه آتشفشان نشستهاید و یقه همدیگر را سر نمایش انتخابات گرفتهاید و غافلید از اینکه آتشفشانی در راه است که کل رژیم را به باد میدهد و ممکن است که اصلاً کار به نمایش انتخاباتی هم نرسد!