سياست منطقه اي رژيم و تحولات سوريه
در آغاز ماه سپتامبر و در آستانه تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل، دولت اوباما و همچنین دولت روحانی، با اشتیاق برای شرکت در گردهم آئی نیویورک آماده میشدند تا سازش هسته ای را جشن بگیرند و همانطور که طی دو سال گذشته روی آن تبلیغ شده بود، فصل جدیدی ار گفتگو برای همکاری منطقه ای را آغاز کنند. دولت اوباما بویژه انتظار داشت که بدنبال پیروزی روحانی در صحنه هسته ای و عقب نشینی خامنه ای، سیاست های منطقه ای رژیم بطور محسوسی تغییر نمایند.اما، مجموعه تحولاتی که در چند هفته اخیر بویژه در رابطه با سوریه بوقوع پیوست، رویای شیرین دولت اوباما در رابطه با سیاست منطقه ای رژیم را به کابوس تبدیل کرد و شکست کامل سیاست های خاورمیانه ای کاخ سفید را به روشن ترین شکل در معرض دید ناظران قرار داد. برخی از کارشناسان، سپتامبر 2015 را نقطه عطفی در تحولات خاورمیانه میدانند.
شکست سیاست اوباما در سوریه
از آغاز بحران سوریه در 2011، دولت اوباما سیاست انفعال و امتناع از ورود به بحران سوریه را در پیش گرفت. انگیزه اصلی اوباما، پرهیز از تکرار تجربه عراق و شرکت آمریکا در جنگ دیگری در خاورمیانه بود و از طرف دیگر، اوباما که هدف عمده سیاست خاورمیانه ای خود را سازش هسته ای با رژیم قرار داده بود، از ورود به جنگ سوریه و رو در رو شدن با رژیم امتناع میکرد. در حقیقت، اوباما به امید سازش هسته ای، دست رژیم برای دخالت نظامی گسترده در سوریه و کشتار مردم این کشور را باز گذاشت. بمباران شیمیائی مردم توسط رژیم اسد و عقب نشینی اوباما از تهدید خود برای تنبیه بشار اسد، نمونه روشنی از سیاست های منفعلانه و بزدلانه اوباما بود.بهمین ترتیب، دولت اوباما برای خروج بی دردسر از عراق، چشم خود روی سیاست های فرقه گرایانه نوری المالکی را بست و دست گروههای وابسته به رژیم برای جنایت در این کشور را باز گذاشت. جنایات بشار اسد و سپاه قدس در سوریه، و تضعیف گروههای میانه رو، زمینه را برای ظهور و رشد داعش در بخش های مهمی از سوریه آماده کرد و در عراق، سرکوب اقلیت سنی، به شورش در مناطق سنی نشین و در نتیجه ورود داعش به این کشور را فراهم نمود.
پس از اشغال موصل توسط داعش در ژوئن 2014، دولت اوباما تحت فشار افکار عمومی، مجبور به اتحاذ یک راهکرد در مقابله با داعش شد و با بوق و کرنا، تشکیل ائتلاف 45 کشور برای مبارزه با داعش را اعلام نمود و بمباران مناطقی در سوریه و عراق را شروع کرد. به موازات آن، دولت آمریکا اظهار داشت که تلاش برای اتحاد اپوزیسیون معتدل سوریه و آموزش نیروهای نظامی برای مقابله با داعش را آغاز نموده است.
یکسال پس از آن، در سپتامبر 2015، ژنرال آلن مسئول هماهنگی عملیات در سوریه و مبارزه با داعش، در اعتراض به بی عملی کاخ سفید، کناره گیری خود را اعلام کرد و بدنبال اعتراف مقامات رسمی آمریکا، معلوم شد که تعداد نیروهای سوری که از طرف آمریکا آموزش داده میشوند از تعداد انگشتان دست نیز کمتر است.
در عراق نیز، پس گیری مناطق تحت اشغال داعش عملا متوقف شده است و دولت فراگیر در بغداد نیز محقق نگردیده است.منتقدان اوباما در آمریکا میگویند که کاخ سفید اصولا سیاستی در رابطه با سوریه بجز بی عملی و انفعال نداشته است و برای برنامه های اعلام شده اش مثل آموزش نیروهای نظامی نیز امکانات کافی اختصاص نداده است.
سرانجام، فیلیپ گوردون، مدیر سیاست های خاورمیانه در شورای امنیت ملی کاخ سفید از 2013 تا 2015 که هماهنگ کننده سیاست های اوباما در رابطه با سوریه بود، در مقاله ای در نشریه پولیتیکو در 25 سپتامبر، بطور رسمی شکست کامل سیاست های کاخ سفید در رابطه با سوریه را اعلام کرد و خواهان اتخاذ استراتژی جدیدی شد.
گوردون در مقاله خود با تأکید روی این مسئله که استراتژی اعلام شده آمریکا برای حمایت از نیروهای معتدل در سوریه و تلاش برای برکناری اسد با شکست کامل مواجه شده و در شرائط کنونی تحقق ناپذیر است، خواهان تغییر اهداف آمریکا در سوریه و اتخاذ استراتژی جدیدی در همین راستا شده است. گوردون میگوید که هدف فوری آمریکا نباید سرنگونی بشار اسد بلکه توقف جنگ و کشتار باشد زیرا سناریوی سقوط بشار اسد توسط گروههای نظامی مخالف، اگر هم عملی باشد، نیتجه ای بجز سالها بی ثباتی، جنگ داخلی و کشتار بیشتر و گسترش بحران به کشورهای دیگر نخواهد داشت. از اینرو، همه کشورهای درگیر منجمله ایران و عربستان باید از خواسته های حداکثری خود کوتاه بیایند و برای یافتن راه حل وارد مذاکره شوند.
گوردون در ادامه می نویسد که آمریکا و متحدانش باید از خواست خود برای برکناری اسد در شرائط کنونی کوتاه بیایند و سرنوشت اسد را به بعد از مذاکرات و پس از آرام گرفتن اوضاع موکول کنند و کشورهای درگیر باید برای برقراری آتش بس در برخی مناطق و اقدامات گام به گام در جهت کاهش جنگ و کشتار حمایت کنند.
به گفته گوردون، ایران و سوریه باید بخوبی درک کنند که حمایت از بشار اسد و ادامه کشتار، نتیجه ای بجز تقویت گروههای رادیکال سنی و نتیجتا تهدید علیه خود ایران و سوریه نخواهد داشت و عربستان و متحدانش نیر باید بدانند که حمایت شان از گروههای رادیکال سنی در درازمدت به زیان منافع ملی و امنیت آنان خواهد بود.در همین راستا، اوباما در سخنرانی خود در سازمان ملل، تمایل آمریکا به همکاری با ایران و روسیه برای بازگرداندن آرامش به سوریه را مورد تأکید قرار داد.
دخالت نظامی روسیه و تلاش دوجانبه برای نجات اسد
در مورد دخالت نظامی روسیه میتوان نکات مهمی که مورد اتفاق بسیاری از کارشناسان غربی است را مرور کرد:
1- روند جنگ داخلی سوریه به ضرر بشار اسد بود و روسیه و رژیم ایران در توافق با یکدیگر، برای نجات وی، کارازار جدید نظامی خود را آغاز کرده اند.
موافقت ایران با ورود روسیه به این معناست که کارزار سه ساله رژیم و حزب الله و دهها میلیشیای شیعه برای نجات اسد کافی نبوده و پس از توافق ماه مارس بین ترکیه، قطر و عربستان، روند جنگ داخلی با سرعت به ضرر اسد بود و رژیم ایران به تنهائی قادر به جلوگیری از ادامه این روند نبود.
2- شکست سیاست های انفعال گرایانه اوباما در خاورمیانه، دست پوتین برای دخالت در سوریه بمنظور نجات رژیم تضعیف شده بشار اسد را باز گذاشت. ورود رسمی روسیه به جنگ داخلی در سوریه و نحوه آن، سیلی محکمی به اوباما و تحقیر وی بوده است. اینکه یک ژنرال روسی نامه اعلام شروع عملیات نظامی در سوریه را در بغداد به درب سفارت آمریکا رسانده است و این مسئله که بخش عمده حملات هوائی روسیه، نه علیه مواضع داعش بلکه علیه گروههای مورد حمایت غرب بوده اند، تحقیر اوباما در انظار عمومی و بویژه در خاورمیانه است و این امر میتواند آثار منفی گسترده ای در منطقه و برگ دیگری بر کتاب قطور بی اعتمادی کشورهای منطقه به آمریکا باشد.
3- شکست سیاست های کاخ سفید در سوریه و تلاش پوتین برای پرکردن خلا در خاورمیانه، الزاما بمعنای پیروزی وی در جنگ داخلی سوریه نیست و میتواند نتایج زیان بار استراتژیک و مهمی بر موقعیت روسیه در منطقه داشته باشد. اگرچه برخی معتقدند که روسیه بدنبال بازگشت پر قدرت به خاورمیانه و در صحنه جهانی است و یا اینکه، روسیه بدنبال حفظ بندر نظامی تارتوس در سواحل سوریه ای مدیترانه است اما همه این اهداف، دخالت نظامی در سوریه و دفاع تمام عیار از اسد را توجیه نمی کند و با منافع ملی درازمدت روسیه همخوانی ندارد.
4- حمایت از بشار اسد و شرکت در قتل مردم سوریه به بهانه مبارزه با داعش، اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، روند تضعیف و فروپاشی رژیم اسد را موقتا متوقف کند اما تجربه دخالت گسترده رژیم ایران و دهها سازمان میلیشیای شیعه و حزب الله در دو سال گذشته نشان داد که حل مسئله سوریه با بمباران و کشتار نیست.در یک کلام، شرکت روسیه در این کشتار، بحران سوریه را عمیق تر و طولانی تر میکند و میتواند افغانستان جدیدی برای روسیه باشد.
5- برخی از کارشناسان معتقدند که روسیه، برخلاف ایران، انگیزه ایدئولوژیک و منافع حیاتی برای حضور نظامی در سوریه و حمایت تمام عیار از بشار اسد ندارد و بمرور زمان و با تحمل تلفات در سوریه و انزجاری که دخالت پوتین در منطقه ایجاد میکند، روسیه امادگی بیشتری برای همکاری با غرب برای حل مسئله سوریه خواهد داشت. در این چهارچوب، آمریکا باید دربهای گفتگو و همکاری با روسیه را نبندد و چنین سناریوئی را در چشم انداز داشته باشد.
6- حضور نظامی روسیه، میتواند به فاکتوری برای کنترل رژیم و حزب الله در این کشور و جلوگیری از تبدیل بخش های تحت تسلط دولت سوریه به حیات خلوت قاسم سلیمانی شود. به همین دلیل نیز اسرائیل نظر منفی نسبت به دخالت روسیه در این کشور نداشته است.
جنگ جناحها، تحولات سوریه و چشم اندازها
از همان سال 2011 که قیام مردم سوریه شروع شد و سپس در سال 2012 که رژیم با تمام قوا برای نجات اسد در این کشور دخالت نظامی کرد، جناح رفسنجانی با حمایت تمام عیار از رژیم اسد مخالف بود و سخنرانی معروف رفسنجانی در آمل که بشار اسد را مسئول حمله شیمیائی به مردم خودش خطاب کرد، نشان روشنی از مواضع این جناح بود.
از سال 2012 ببعد که موقعیت رژیم در سوریه و عراق و سپس در سال 2015 در یمن تضعیف شد و سیاست های منطقه ای اش با چالش جدی روبرو شد، تضاد درونی رژیم در مورد سیاست های منطقه ای بالا گرفت. بدنبال آن، فشار تحریم ها و عقب نشینی خامنه ای در سازش هسته ای، باعث باز شدن بیشتر شکاف در مورد سیاست های رژیم در سوریه و عراق شد.بدنبال پیروزی جناح روحانی در توافق هسته ای، غرب انتظار داشت که این روند، به تعدیل سیاست های رژیم در منطقه منجر شود و دست روحانی و جناح وی برای فشار به خامنه ای بازتر شود. اصولا همین امید به تغییر سیاست خارجی رژیم، یکی از انگیزه های اصلی اوباما در دادن امتیاز در مذاکرات هسته ای به رژیم بود.
اما، بدنبال توافق رژیم و روسیه برای دخالت نظامی گسترده تر در سوریه و همچنین با تنش های جدیدی که بین رژیم و عربستان بر سر وقایع حج ایجاد شده است، بنظر میرسد که خامنه ای و سپاه کارت جدیدی برای پیشبرد سیاست های منطقه ای خود و عقب راندن جناح رفسنجانی یافته اند.
احتمالا خامنه ای تصور میکند که شکست سیاست های اوباما در خاورمیانه، دست وی برای تهاجم را بازتر کرده و مانند سالهای 2005 و 2006 که توانست از موقعیت ضعیف آمریکا در عراق استفاده کرده و با اتخاذ سیاست های تهاجمی، هم در سیاست خارجی و هم در داخل، جناح خاتمی را عقب براند، این بار نیز میتواند شکست هسته ای را با تهاجم در سوریه جبران نماید. ایجاد محور رژیم، عراق، سوریه و روسیه، فضای تنفسی جدید و لااقل کوتاه مدتی برای جبران جام زهر هسته ای فراهم میکند.
همین موقعیت تهاجمی خامنه ای باعث شد که لحن گفتار و محتوای سخنرانی های روحانی در نیویورک نسبت به سال گذشته تند تر و ضد آمریکائی تر شود. یعنی، بجای آنکه روحانی و اوباما میوه سازش هسته ای را در نیویورک بچینند، در عوض، روحانی مجبور به تبعیت از خامنه ای و عقب نشینی در سیاست منطقه ای شده بود. امری که از نظر کارشناسان دور نماند و مایه افسردگی و ناامیدی طرفداران دوستی با رژیم در آمریکا گردید.