فرزاد مدد زاده : به شما و بينندگان شما سلام مي كنم و دوست دارم از اينجا به شهداي راه آزادي سلام كنم , بويژه كساني كه با من بودند و اعدام شدند. من ايراني هستم و سالهاي زيادي را در زندانهاي رژيم ايران گذراندم . دوستاني دارم كه زيباترين روزهايم را با آنها گذراندم ولي آنها اعدام شدند و آنها را از دست دادم ولي بعد از آزادي به اين باور رسيدم كه بايد به سوي فضاي آزادي فرار كنم . به اينجا آمده ام تا صداي كساني كه جان باختند را به جهان برسانم . عليرغم اينكه سختي اين ماجرا را مي دانستم و به رغم اينكه تحت مراقبت و اقامت اجباري بودم و اين احتمال وجود داشت كه دوباره دستگير شوم و يا هنگام فرار كشته شوم ، ولي در مقابل اين تهديدها و چالش ها به خودم غلبه كردم و تصميم گرفتم فرار كنم.
مجري : شما
اتهامتان چه بود كه دستگير شديد ؟ فعاليت سياسي داشتيد يا موضوع ديگري بود؟
فرزاد مدد زاده : اجازه دهيد به عقب برگردم، به 12 سال پيش، در روزنامه آسيا عكس خانم مريم رجوي را ديدم ، از همان لحظه با نام شوراي ملي مقاومت آشناشدم و كانال سيماي آزادي راتماشا كردم ،بعد ازآن بود كه مسير زندگي¬ام تغيير كرد چرا كه از نزديك درد و رنج مردم ايران را مي¬ديدم . كساني كه در خيابانها بودند و به حاشيه رانده شده بودند. كودكان خردسالي كه در كنار خيابان مي¬خوابيدند. همچنين اعدامهايي كه توسط آخوندها در انظار عمومي انجام مي شد. منظره اين اعدامهاي زشت ذهنم را درگير كرد و ديدم تنها راه براي رهايي، كار با مقاومت ايران است . در واقع اين جنبش پنجاه سال است كه بدون وقفه فعاليت دارد.
فرزاد مدد زاده : اجازه دهيد به عقب برگردم، به 12 سال پيش، در روزنامه آسيا عكس خانم مريم رجوي را ديدم ، از همان لحظه با نام شوراي ملي مقاومت آشناشدم و كانال سيماي آزادي راتماشا كردم ،بعد ازآن بود كه مسير زندگي¬ام تغيير كرد چرا كه از نزديك درد و رنج مردم ايران را مي¬ديدم . كساني كه در خيابانها بودند و به حاشيه رانده شده بودند. كودكان خردسالي كه در كنار خيابان مي¬خوابيدند. همچنين اعدامهايي كه توسط آخوندها در انظار عمومي انجام مي شد. منظره اين اعدامهاي زشت ذهنم را درگير كرد و ديدم تنها راه براي رهايي، كار با مقاومت ايران است . در واقع اين جنبش پنجاه سال است كه بدون وقفه فعاليت دارد.
مجري : وقتي
وارد زندان شديد چند ساله بوديد و در داخل زندان چه چيزي ديديد؟ آيا دوستان سياسي
و مخالفان آخوندها را ديديد ؟ اولين ورود شما به زندان چگونه بود؟
فرزاد مدد زاده : وقتي دستگير شدم 23 ساله بودم . وقتي به زندان افتادم به بند 209 زندان مخوف اوين برده شدم و اين بند ويژه زندانيان سياسي و اعضاي سازمان مجاهدين خلق بود . چند ماه در سلول انفرادي بودم، سلولي بسيار كوچك كه هيچ صدايي را نمي شنيديم مگر صداي شكنجه و ناله و مرگ. و صداي پاسداري كه مي آمد كه تو را براي شكنجه ببرد. و صداي پاي زندانيان شكنجه شده و صداي فرياد وحشتناك زنان و دختران زير شكنجه . 4 ماه در سلول انفرادي بودم . اين دوره سختي بود، بطوريكه وقتي پدر و مادرم بعد از چهار ماه من را ديدند نمي توانستند من را بشناسند، مادرم از من در مورد پسرش سؤال كرد و پدرم سؤال كرد پسرم فرزاد كجاست؟ و زماني كه گفتم من پسر شما هستم باور نمي كردند، گفتند نه پسر ما اين نيست و اينطور نبود. من را در اتاقهاي بازجويي وحشيانه شكنجه كردند و مانند توپ فوتبال من را زير لگد مي گرفتند، هر كدام از آنها سهم خودش را در ضرب و شتم من داشت ، چرا كه تنها جرم من تاييد مقاومت ايران بود. و اينكه عاشق ايراني آزادي بودم كه كودكان آن در كنار خيابان نباشند".
فرزاد مدد زاده : وقتي دستگير شدم 23 ساله بودم . وقتي به زندان افتادم به بند 209 زندان مخوف اوين برده شدم و اين بند ويژه زندانيان سياسي و اعضاي سازمان مجاهدين خلق بود . چند ماه در سلول انفرادي بودم، سلولي بسيار كوچك كه هيچ صدايي را نمي شنيديم مگر صداي شكنجه و ناله و مرگ. و صداي پاسداري كه مي آمد كه تو را براي شكنجه ببرد. و صداي پاي زندانيان شكنجه شده و صداي فرياد وحشتناك زنان و دختران زير شكنجه . 4 ماه در سلول انفرادي بودم . اين دوره سختي بود، بطوريكه وقتي پدر و مادرم بعد از چهار ماه من را ديدند نمي توانستند من را بشناسند، مادرم از من در مورد پسرش سؤال كرد و پدرم سؤال كرد پسرم فرزاد كجاست؟ و زماني كه گفتم من پسر شما هستم باور نمي كردند، گفتند نه پسر ما اين نيست و اينطور نبود. من را در اتاقهاي بازجويي وحشيانه شكنجه كردند و مانند توپ فوتبال من را زير لگد مي گرفتند، هر كدام از آنها سهم خودش را در ضرب و شتم من داشت ، چرا كه تنها جرم من تاييد مقاومت ايران بود. و اينكه عاشق ايراني آزادي بودم كه كودكان آن در كنار خيابان نباشند".
تلويزيون العربيه1 آبان 1394 ـ 23 اكتبر 2015