پیام سرخ «شاهرخ» - از سایت مجاهدین خلق

 زندانی سیاسی شاهرخ زمانی

زندانی سیاسی پایدار و سرفراز «شاهرخ زمانی» که شرف و غرور کارگران ایران را نمایندگی می‌کرد، جانش را بر سر پیمانی که با کارگران و زحمتکشان و خلق محرومش داشت گذاشت؛ بعدازظهر روز یکشنبه ۲۲ شهریورماه، هنگامی که همبندان او در سالن 12 بند 4 زندان گوهردشت، به سراغ او رفتند، پیکر بی‌جانش را با دهانی پرخون و سری کبود در تختش یافتند. این اولین بار نیست که زندانیان
سیاسی مقاوم، به‌طور ناگهانی و به طرزی کاملاً مشکوک ناگهان جان خود را از دست می‌دهند. پیش از شاهرخ، قهرمانان پایداری، اکبر محمدی، ولی الله فیض مهدوی، امیرحسین حشمت ساران، منصور رادپور و افشین اصانلو، به همین ترتیب جان خود را از دست داده‌اند. شاهرخ زمانی پیش از مرگش در یادداشتی نوشته بود: «در اداره اطلاعات به‌صورت مستقیم و یا غیرمستقیم تهدید به مرگ شده‌ام از جمله مسمومیت، قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی، جانی و خطرناک به درگیری با من... در مورد هر گونه عواقب از این قبیل من به همه هشدار می‌دهم، مرگ من در زندان به هر دلیل متوجه مسئولان می‌باشد".
بنابراین در این‌که دژخیمان زندان و مأموران وزارت اطلاعات که از به تسلیم واداشتن و در هم شکستن شاهرخ نستوه عاجز شده بودند و کینه عمیقی از او به دل داشتند، به این شیوه بزدلانه او را از میان برداشته‌اند کمتر تردیدی وجود دارد.
اما در زندانها چه می‌گذرد که رژ یم را ناچار از مبادرت به چنین جنایتهایی می‌کند؟ واقعیت این است که در حال حاضر مدار بالا بلندی از مقاومت و پایداری در زندانها جریان دارد که موجب شده زندان به کانون مبارزه و مقاومت و به یک محرک قوی و انگیزاننده تبدیل شود؛ چرا که زندانیان سیاسی هیبت شکنجه و مرگ و اعدام و هیبت دیکتاتوری ضدبشری حاکم را با مقاومت خودشان در نقطه ثقل سرکوب رژیم و در کانونی‌ترین بروز و ظهور ماهیت ضدبشری آن یعنی در زندان و شکنجه‌گاه در هم شکسته‌اند و رژیمی را که حربه‌اش برای به زانو در آوردن زندانی، شکنجه و اعدام است خلع‌سلاح و درمان ده کرده‌اند. از علی صارمی که به تأسی از محمد حنیف‌نژاد گفت کاری می‌کنم که دژخیمان چاره‌یی جز اعدام من نداشته باشند تا قهرمانانی مثل حاج‌آقایی و جعفر کاظمی و مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی که بند 350اوین را به اشرف 350 تبدیل کرد و ممنوع‌ترین کلام را رودرروی دژخ یمان تکرار کرد و خودش را «هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران» معرفی نمود؛ تا زندانیان قهرمانی که اکنون بی‌باک و بیم همان راه را می‌روند و با به‌کار گرفتن شعار اشرفیها، یعنی «فدای حداکثر» جلادان را بیچاره کرده‌اند ....
کاری که این قهرمانان کرده‌اند این است که حربة اعدام و شکنجه را کند و خنثی و رژیم را خلع‌سلاح کرده‌اند، تا آنجا که اعدام نه تنها دیگر هیچ دردی از رژیم دوا نمی‌کند، بلکه به یمن افشاگریهای بی‌امان مجاهدین و مقاومت، از یک سو بهای اعدام زندانی سیاسی در حال حاضر برای رژیم بسیار سنگین شده و از سو ی دیگر، هر اعدام به یک عامل انگیزاننده تبدیل شده که اقشار وسیع‌تری را به میدان مبارزه می‌کشاند.
شاهرخ با این‌که به‌طور مستقیم مورد تهدید رژیم قرار گرفته و بی‌تردید با توجه به تجربه سالها زندان، به خوبی از جدیت آن آگاه بود، به این تهدید اعتنا نکرده و ضمن افشای آن، هم‌چنان به نگارش و امضای نامه‌های انگیزاننده و بیانیه‌های فراخوان ادامه داد و از جمله در بیانیه‌یی به تاریخ 17تیر 94 به دانشجویان چنین پیام داد: «در آستانه 18تیر روز نبرد علیه استبداد و دیکتاتوری ولایت‌فقیه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی، در کنار معلم، کارگر، پرستار، اعتراضات و اعتصابها خود را گسترش دهید ما زندانیان سیاسی همواره کنار شما دانشجویان خواهیم بود".
پیش از آن نیز در بیانیه دیگری به تاریخ 22اردیبهشت 94، همراه با یاران همزنجیر خود پیام داد: «هر گروه، جمعیت و کانونی دریافته است که را ه رسیدن به حقوق اساسی، فریاد زدن، حرکت کردن و آمدن در میدان و خیابان است".
اکنون این پیامها با خون او از پشتوانه بسیار سنگین و ارزشمندی برخوردار شده و تأثیرگذاری و انگیزانندگی هزار برابر پیدا کرده است.
این است پیام سرخ شاهرخ و شاهرخها که‌ای دشمن بشر! من با استقبال از اعدام و شکنجه و با چنگ زدن به سلاح فدای حداکثر، در برابر تو رویین‌تن شده‌ام. من از اعدام و از مرگ خود پرچمی می‌سازم که با خط زوال‌ناپذیر خون بر آن نوشته است: «نترسید! نترسید ما همه با هم هست یم» باید ایستاد و ما هم‌چنان که «صبا» گفت تا آخرش ایستاده‌ایم.
این پیامی است که در سراسر ایران، به‌خصوص توسط کارگران و زحمتکشان و همه اقشار محروم و آگاه شنیده خواهد شد و بسان اکسیری آنها را برخواهد انگیخت و به پیکار بیشتر خواهد کشاند.